دلسا دلسا ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

دلبندمان

من اومدممممممممممممم

سلام عزیز دل مامانی درگیرم بدجووووووووور مامانی.من از  دی ماه یه کار اینترنتیو شروع کردم که خرید انلاین انجام میدم برای مشتری ز سایتای ترکیه خیلی اون درگیرم کرده مامانی الانم دو هفته ای هست میرم اتلیه سمیرا شاپوری.اونجام کار میکنم شما رو صبحها میذارم پیش خاله هانیه ومامان جونی خودت دوست داری و خدا روشکر اذیت  نشدی.درگیرم اساسی مامانی.خیلی دارم تلاش میکنم برات مامان ونگران ایندت هستم.اما نمیدونی که خیلی درجا میزنم خیلی سخته. ولش کن این حرفا رو خدا بزرگه مادر از شیرین کاریات بگم ؟اینقدر ماشالله شیطون شدی که نگووووووووووووو حرف میزنی خیلی خوب راه میری خیلی عالی بازی میکنی چشم میذاری که پیدات کنم وبترسونمت عاشق شیری و خیلی ...
6 خرداد 1394

غیبت طولانی. مامان حدیث

سلام عزیزم  جون دل مامانی از اخرین پستم خیلی میگذره جونم خیلی وقته که میخوام بیام هزار و یک کار جدیدتو بنویسم برات اما فرصت دست نمیومده. بعداز پست قبلی برات بگه جونم که ما رفتیم تهران و خیلی خوب نبود چون شما یکم اذیت شدی دوست داشتی راه بری و تو ماشین معذب بودی اونجام خاله زهره هی میگفت بریم بریم که مام زود برگشتیم تو راه شب تولدت بود جونم و بابا احمد همه رو دعوت کرد به اکبر جوجه و شما اولین شب تولدت رو در راه سفر و در شهر سمنان بودی عشقی خلاصه وقتی برگشتم مشهد دو هفته بعد از تولدت برات یه جشن تولد خیلی بزرگ و مفصل گرفتم و هفتاد نفر مهمون دعوت کردیم و به همه خوش گذشت کلی غذا و شام جورواجور برات درستیدیم با خاله هات و عمه جونم برامون خو...
9 بهمن 1393

تاتی تاتی

سلام عشق مامان چند وقته میخوام بیام بگم چه ماهی شدی فرصت نمیشه.  قربونت برم گل شیطونم الان نزدیک ده روزی میشه که داری راه میری دیگه هر روز دور خونه رو واسه مامانی متر میکنی و منم دنبالت راه میرم اخه هنو خیلی مسلط نشدی میترسم یه وقت بخوری جایی طوریت بشه. فکر میکنم 12شهریور بود که راه افتادی قبل یه سالگیت واسم راه افتادی نمیدونی من و بابا جون چه ذوقی میزنیم واسه راه رفتنت.  دلسا جونم باورم نمیشه داری یه ساله میشی خدایا چهقدر عمرامون زود میگذرن. دیگه کم کم خانومی شدی واسه خودت امروز از گلامور محل کار قدیمم بهم زنگ زدن که بیا دوباره سر کار.. نمیدونم برم یا نه میترسم تنهات بذارم اخه نمیتونم از  میترسم از خودم دورت ک...
23 شهريور 1393

دندون بالا

سلام. نفس من بالاخرهدندون بالایی هم تشریف فرما شدن نمیدونی چقدر خوشگل شدی جونم دلم واست ضعف میره چه دندون بزرگی داری ماشاالله  دوست دارم در حد بنز:-* 
11 شهريور 1393

عشق مامانی تو

سلام. دختر زیبای مادر دختر گلم الان که واست مینویسم نصف شبه و تو کناد مادر اروم لالا کردی بهار زندگی من کمتر از بیست روز دیگه مونده که یک ساله بشی عشقی.  مادر به قربون اون ادا و اطوارات بره جونم چند روز قبل فکر کنم 7شهریور بود که سه قدم پشت سر هم راه رفتی. سمت بابا جون نازی قشنگه میرفتی. منو بابات داشتیم از ذوق زدگی فنا میشدیم. خیلی شیطون شدی.  دیگه الان چند روزی هست تند پا میشی و شروع به راه رفتن میکنی. من وبابایی هم دلمون  ضعف میره. البته همه عاشقت میشن جوجه. خیلی دوست دارم دل مامان
11 شهريور 1393

in chieeeeeeeee

Salam nafasee nanee Az bas sheitooon shodi nemizarii baiam vast khaterat benvisam Nafase maman az 15 mordad har. Chio ke mibini miporsiiin chieeeee Kocholotar ke.bodi to ashpaz khone beghalam ke boodii hamash man azat miporsidam in chie Mamanii bad baba jooonet mikhandid vo moigoft khanoom age  Yeki harfatoo beshnave behet mikhande,ama hala babaiit eteraaf karde ke man khob to ro mishnakhtam ke bahat harf mizada Chand roozii ham hast ke miporsi in kieeee.kholase bi andaze khordani shodii eshgham,
30 مرداد 1393

آش دندونی

سلام نفس مادر امروز 23 خرداد 93 فردا تولد بابا جونه  شمام تازه الان خوابيدي منم اومدم كه اخبار رو برسونم. پريروز يا به عبارتي روز 4 شنبه براي شما خانوم گل آش دندون درست كردم.البته خونه مامان جون كبري اما همشو خودم درستيدم البته خاله عليه هم خيلي كمك كرد وخاله زهره هم  شما رو نگه ميداشت.آخه خيلي شيطون شدي ماشالله جهار دست و پا پر گاز ميري و از لبه ها ميگيري بلند ميشي حسابي خطر ناك شدي جونم .عاشق حموم هم هستي هر روز در ميون با هم ميريم حموم خيلي خوش ميگذره تو حموم بهت منم مثل خودت عاشق حمومم ماماني. آش ها رو داديم به در و همسايه و عصر مامان جون ظريف و عمه آيدا اومدن اينجا و آش خوردن واسه بابا علي هم فرستاديم. راستي ملي...
23 خرداد 1393

يه مرواريد كوچولو تو صدف دهن دلسا خانم پيدا شده........

عزيز دلم امروز صبح كه از خواب پا شدي يه مرواريد كوچولو تو دهن مثل ماهت برق زد. چند روزي هست كه بيقراري مادر تا بالاخره با اتمام 8 ماهگي اولين دندونت در اومد.خيلي ناز شدي بيشتر از قبل. ماماني رو هم بد جور گاز ميگيري منم عاشقت ميشم.. فدات شم جوجه خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي دوستت دارم.بوووووووس
5 خرداد 1393

چهار دست وپاااااااااااا

سلام عسسسلم عشقم اينقد شيطون شدي كه امون نميدي يه روز بيام وبلاگتو اپ كنم. دقيقاااااا 6 ماهه كه شدي رو زمين نشستي نفس و بلافاصله مثل خزنده ها شروع كردي به خزيدن. 20 ارديبهشت سال 93 من وتو بابايي رفتيم مسافرت جيگرم تا ماسوله رفتيم اينقدر دخمل خوبي بودي كه هيچ كس باورش نميشد  خيليييييييييي به سه تاييمون خوش گذشت عزيزم. اولين بار توي رامسر تو رستوران خلج شروع كردي به چهار دست وپا كردن روي ميز من و باباييي عاششششششششششقت شديم تقريبا جايي از دستت سلم نيس به همه جا سرك ميكشي و اگه بتوني ييك ليسي هم ميزني فداي تو بشه مادر بد جوري دوستت دارم وهمه برات مميرن عشقم چيزي به يكسالگيت نمونده واي باورم نميششه همه چيز ميخوري به خور...
5 خرداد 1393

ماما بابا

سلام جوجه كوچولوي من عيدت مبارك دختر نازنينم. خيلي وقته ميخوام بيام بگم چقدر بلا شدي وشيطون نفسم اما مگه ميذاري.اول از همه بگم كه 15 اسفند براي اولين بار گفتي بابا و با فاصله چند دقيقه تو بغل بابا گفتي ماما. من وبابا كه واست ضعف كرديم به هر كي گفتيم گفتن نه ما اشتباه ميكنيم اخه بچه 5 ماه ونيمه كه حرف نميزنه. اما ما درست ميگفتيم الان ديگه به همه ثابت شده داري ما رو صدا ميزني بوسي مادر. راه نميري چهار دست وپام نميكني اما مثل رادار رو زمين ميچرخي و همه جارو سرچ ميكني.عاشق قوطي اب معدني هستي وتوي روروئك بدو بدو ميكني البته از چهار ماهگي تو روروئك ميدوييدي اين ور اون ور. خلاصه كه بدجوري برات ميميرم مادر.غذا سوپ ميخوري بافرني. بابايي هم ...
5 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلبندمان می باشد