دلسا دلسا ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

دلبندمان

يه مرواريد كوچولو تو صدف دهن دلسا خانم پيدا شده........

عزيز دلم امروز صبح كه از خواب پا شدي يه مرواريد كوچولو تو دهن مثل ماهت برق زد. چند روزي هست كه بيقراري مادر تا بالاخره با اتمام 8 ماهگي اولين دندونت در اومد.خيلي ناز شدي بيشتر از قبل. ماماني رو هم بد جور گاز ميگيري منم عاشقت ميشم.. فدات شم جوجه خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي دوستت دارم.بوووووووس
5 خرداد 1393

چهار دست وپاااااااااااا

سلام عسسسلم عشقم اينقد شيطون شدي كه امون نميدي يه روز بيام وبلاگتو اپ كنم. دقيقاااااا 6 ماهه كه شدي رو زمين نشستي نفس و بلافاصله مثل خزنده ها شروع كردي به خزيدن. 20 ارديبهشت سال 93 من وتو بابايي رفتيم مسافرت جيگرم تا ماسوله رفتيم اينقدر دخمل خوبي بودي كه هيچ كس باورش نميشد  خيليييييييييي به سه تاييمون خوش گذشت عزيزم. اولين بار توي رامسر تو رستوران خلج شروع كردي به چهار دست وپا كردن روي ميز من و باباييي عاششششششششششقت شديم تقريبا جايي از دستت سلم نيس به همه جا سرك ميكشي و اگه بتوني ييك ليسي هم ميزني فداي تو بشه مادر بد جوري دوستت دارم وهمه برات مميرن عشقم چيزي به يكسالگيت نمونده واي باورم نميششه همه چيز ميخوري به خور...
5 خرداد 1393

ماما بابا

سلام جوجه كوچولوي من عيدت مبارك دختر نازنينم. خيلي وقته ميخوام بيام بگم چقدر بلا شدي وشيطون نفسم اما مگه ميذاري.اول از همه بگم كه 15 اسفند براي اولين بار گفتي بابا و با فاصله چند دقيقه تو بغل بابا گفتي ماما. من وبابا كه واست ضعف كرديم به هر كي گفتيم گفتن نه ما اشتباه ميكنيم اخه بچه 5 ماه ونيمه كه حرف نميزنه. اما ما درست ميگفتيم الان ديگه به همه ثابت شده داري ما رو صدا ميزني بوسي مادر. راه نميري چهار دست وپام نميكني اما مثل رادار رو زمين ميچرخي و همه جارو سرچ ميكني.عاشق قوطي اب معدني هستي وتوي روروئك بدو بدو ميكني البته از چهار ماهگي تو روروئك ميدوييدي اين ور اون ور. خلاصه كه بدجوري برات ميميرم مادر.غذا سوپ ميخوري بافرني. بابايي هم ...
5 فروردين 1393

دندووووووووووووون

جوجه کوچولوی من چند روزه که بد جوری دندونات اذیتت میکنن.جون من کلی درد کشیدی و میکشیدی فدات بشم که درد میکشی اینقد ناراحتم برات که نمیدونی. اشکال نداره جوجه باهوش من.خوب میشی بزرگ میشی یادت میره.بوسسسسسسسسسسسسسس
10 اسفند 1392

عشق شیرین من

سلام جوجه من وایییییییی خدا وقتی که خوابی جونم واست در میاد دلم واست تنگ میشه. دخمل قشنگم اومدم بگم که یه یکماهی هست که واسه مامانی غلت میزنی و وقتی صدات میکنن برمیگردی نگاه میکنی و میخندی.وقتی بابایی از سر کار میاد یه جوری براش با اون دهن خوشگلت میخندی که به نظر ما هیچی بهتر از اون لحظه تو دنیا وجود نداره. مامانی چند روزی هست یه کم بیقرااری فکر کنم واسه دندونات باشه.داری کم کم بزرگ میشی من و بابایی هم از روز قبل بیشتر عاشقت میشیم. تو رورویک یه دو ماهی هست که میپلکی دور خونه تازگی هم میدویی نمیدونی چه صحنه ایی میشه خیلی دوست دارم جوجه کوچولو
6 اسفند 1392

دردسر های مامانی

سلام جوجه کوچولو میخواستم خیلی وقت پیش بیام که نشد یک بارداری وهزار بلا من بعد از سر گذروندن درد های متعدد بعد از زایمان که شامل شقاق سینه ومقعد میشد گل دخترم معده درد های شدیدی داشتم که پس از معاینات فهمیدم سنگ صفرا دارم و در یک شب وحشتناک بعد از وصیت به مامان وباباییم شما رو به خدا و مامان کبری سپردم ورفتم بیمارستان و در سن ٢٧ سالگی مامان شما صفرا رو در اورد و انداخت بیرون. خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی درد کشیدم دخترم خیلی زیاد اونقدر که فکر نمیکردم زنده بمونم. شما دقیقا ١٠٢ روزه بودی که مامان جدا شدی وشب تنها موندی.البته خاله هانیه و خاله زهره و الهه جون همهگی پیشت بودن اما تو خیلی اذیت شدی نازم.خاله الهه طفلی از ظهر ...
25 دی 1392

زیباترین دخمل دنیا

سلامممممممممممممممم گل نازم امروز شما 92 روزه شدين نميدوني كه چقدر ماهي فرشته جونم الان ديگه با خنده هايي كه ميدونم با دليله منو بابايي رو به هلاكت ميرسوني. اولين بار 45 روزه كه بودي گفتي آقوووو و من وبابا ت غش  كرديم. چند وقتي هست گرفتار خودمم ماماني جون  بعد اون همه مسايل بارداري و شير دهي و زايمان بماند كه بازخم اثني عشر و سنگ كيسه صفرا موندم چه كنم.بگذريم روز به روز زيباتر و خانم تر ميشي جوجه كوچولوي من و من هر روز از روز قبل عاشق تر ميشم. دوستت دارم قد تمام دنيااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
2 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلبندمان می باشد